ورود |عضويت پنج شنبه 10 آبان ماه 1403
 

حکیم متأله عارف، جهانگیرخان قشقایی فرزند محمدخان، از ایل قشقایی طایفه دره شوری تیره جانبازلو، از ساکنان وردشت سمیرم، در حدود سال ۱۲۴۳ق متولد شد.

مادرش از خوانین منطقه سمیرم اصفهان و ساکن شهرستان دهاقان بوده است؛ و از این رو، گاهی اهل اصفهان او را دهاقانی می نامند. وی از اوان کودکی عاشق تحصیل بود و کمتر با ایل همراهی می کرد.پدرش که خود اهل کمال بود برای او معلم گرفت و به همین جهت، تحصیلات ابتدایی را در مولد خود فرا گرفت.

سواد خواندن و نوشتن و مقدمات فارسی و عربی او همان اندازه بود که خان زادگان و کلانتران آن عهد تحصیل می کردند؛ با این تفاوت که در اثر قریحه و علاقة ذاتی که به خواندن کتب نظم و نثر معمولی دهات و ایلات داشت، اطلاعات او بر اقرانش می چربید و از جمله باسوادهای ممتاز طایفة خود محسوب می گردید.

سرانجام انگیزة تحصیلات او را به یکباره به اصفهان کوچ داد و زندگی ایلی، به علت استعداد ذاتی او به زندگی طلبگی تبدیل شد ( دیوان بیگی، ۱۳۶۶، ج۱، ص۳۸۸).

«در اوایل عمر نزد خالوی خود که از کیخاهای همگین بوده اند، منشی گری داشته و به شیراز هم مسافرت نموده، ولی به عنوان تحصیل نبوده است» ( جناب، ۱۳۸۵، ص۱۸۹).

حکیم قشقایی هنگامی که به کسوت طلبگی درآمد، چهل ساله بود و در عین حال، در دوران تحصیل معارف اسلامی و تدریس تا پایان عمر، ملبّس به لباس ایلی خود بود و همانند دیگر افراد ایل، کلاه و زلف داشت ( صدوقی سها، ص۸۵). او تنها به هنگام نماز همچون استادش، آقا محمد رضا قمشه ای (ره) با شال کمر، عمامه ای درست می کرد و بر سر می نهاد و به همان نحو به نماز می ایستاد ( روضاتی، ۱۳۳۲، ص۵۸؛ جابری انصاری، ۱۳۲۱، ص۳۱۵).

حكیم قشقایی تا آخر عمر در حجره می زیست و در زاویه حجره به عشق معبود خویش دلخوش بود.

« از جهت معاش، از مال اولیه خودش، بر وجه اتم، بی مماطله به او می رسید » ( دیوان بیگی، ۱۳۶۶، ج۱، ص۳۸۸

او از سهم امام و شهریه استفاده نمی کرد و از مال الاجاره زمینی که داشت، روزگار می گذراند ( صدوقی سها، ص۸۵).

میرزای عبرت می گوید: « درایام جوانی به موسیقی شائق بود، چندی مشق تار کرده و از برای تکمیل آن فن به اصفهان آمده، از مدرسه صدر او را خوش آمده، همه روزه صبح و عصر می رفت آنجا. چنانکه از وی حکایت کنند، در هنگام رفتن به مدرسه، در دکان جنب مدرسه، درویشی وی را می خواند و از وطن مألوف و حرفت و نسب او جویا می شود. جهانگیر خان شرح حال خود را کماکان با درویش در میان می گذارد. می گفت: چون گفتار من به پایان رسید، درویش خیره در من نگریسته، گفت: گرفتم دراین فن، فارابی وقت شدی، مطربی بیش نخواهی بود. گفتم: نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار کردی، هان بگو چه باید کرد که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟ گفت: چنین می آید که تو را فضا و هوای این مدرسه پسند افتاده، در همین جا حجره گرفته، به تحصیل علم مشغول باش. گویند: جهانگیر خان می گفت: من بدین مقام از همّت نفس آن درویش و یمن راهنمایی او رسیدم» ( میرزای عبرت، ۱۳۷۶، ج۳، ص۲۹۹).

جهانگیر خان ابتدا در مدرسه الماسیه چهار سوق مقصود، سپس در مدرسه جدّه بزرگ و دست آخر در مدرسه صدر حجره طلبگی داشت. بیشتر دوران در مدرسه جدّه و ایام اشتهار استادی ومدّرسی او تا پایان عمر، در مدرسه صدر گذشته بود ( همایی، ۱۳۸۱، ص۲۶۳)

عمده تحصیلاتش را در فقه و اصول نزد حاج شیخ محمد باقر مسجد شاهی ( م: ۱۳۰۱ق) و میرزا محمد حسن نجفی( م: ۱۳۱۷ق) فرا گرفت. سطوح، مخصوصاً تمام شرح لمعه و قوانین را نزد میرزا محمد حسن نجفی و خارج را در محضر شیخ محمد باقر نجفی و حاج حسینعلی تویسركانی خواند. فلسفه را نزد ملا اسماعیل درکوشکی( م: ۱۳۰۴ق) وفن طب و طبیعیات را نزد میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی تحصیل کرد. سپس برای تکمیل فلسفه به تهران سفر کرد و نزد آقا محمد رضا قمشه ای درس خواند. وی عمده حکمت مشایی و منطق، از قبیل شرح اشارات و شفای بوعلی را با شرح منظومه سبزواری در اصفهان خوانده و برای خواندن اسفار و شرح فصوص خدمت آقا محمد رضا قمشه-ای رسید ( همایی، ۱۳۸۱، ص۲۶۳-۲۶۴).

وی ریاضیات را نزد ملاحیدر صبّاغ لنجانی ( م: ۱۲۸۸ق ) فراگرفت (جناب، ۱۳۸۵، ص۱۸۹).

وی بزرگترین استاد مدّرس فلسفه و کلام و فقه و اصول و حدیث بود، اما عمده تخصص و اشتهارش درحکمت و فلسفه الهی بود. طب و طبیعیات را نیز بخوبی می دانست و تدریس می کرد، چنانکه شاگردان این علمش، از قبیل میرزا ابوالقاسم طبیب احمد آبادی، درس او را بر استاد حاج میرزا محمد باقر حکیم باشی ترجیح می دادند و مفید تر می دانستند، اما خود او به هیچ وجه دعوی طب و طبابت نداشت و در معالجات جز با نظر طبیب کار نمی کرد ( همایی، ۱۳۸۱، ص۲۶۲-۲۶۳).

مرحوم جهانگیر خان روزهای تعطیل ریاضیات تدریس می كرد و شاگردان زیادی داشت»

( مجله جاویدان خرد، سال اول، ش۲، ص۶۲).

حوزه درس رسمی وی در مسجد جارچی تشکیل می شد و این کار را به رعایت جانب حکیم مدّرس معروف هم مدرسه اش، مرحوم آخوند کاشی می نمود که حوزة درس وی در ایوان مدرس خود مدرسه تشکیل می شد. وی قبلاً در مدرسه جدة بزرگ بود که چون در صدد اصلاح، و به قول مخالفانش فضولی در آمد، اخراجش کردند و قبل از آن مدرسه، در جدّة کوچک حجره داشت که اولین حجرة او در اصفهان بود (-همایی،۱۳۸۱، ص۲۶۵- ۲۶۶).

جهانگیر خان در مدت سی چهل سال اقامت وتدریس متوالی در مدرسة صدر، شاگردان بسیار تربیت کرد. در فاصلة حدود نیم قرن که پایانش سال ۱۳۲۸ق سال وفات جهانگیر خان یا پنج سال بعد؛ یعنی ۱۳۳۳ ق وفات آخوند کاشی باشد، کمتر کسی است که در اصفهان تحصیل کرده و در خدمت این دو استاد بزرگ درس نخوانده باشد. بزرگترین شاگرد جانشین جهانگیر خان، استاد علّامه، آقا شیخ محمدحکیم خراسانی بود که بعد از وی مدت ۲۸ سال تا پایان عمر در همان مدرسه، به تدریس فلسفه و تعلیم و تربیت طلاب با همان سبک و شیوة فاضلة خان اشتغال و علماً و عملاً به استاد خود تأسی داشت ( همان، ص۲۶۷).

حکیم قشقایی، اسفار، شفا، شرح منظومه، مکاسب، شرح کبیر و ریاضیات و اخلاق را تدریس می نموده است و گفته اند: در درس شرح منظومة وی قریب ۱۳۰ نفر شرکت می کردند ( گلچین معانی، ۱۳۵۲، ص۶۳۲).

از مهمترین و شاخصترین شاگردان مرحوم خان می توان از آیات عظام و حجج اسلام ذیل نام برد:

۱. میرزا محمد علی شاه آبادی

۲. سید حسن مشکان طبسی

۳. شیخ محمد حکیم خراسانی

۴. سیدصدرالدین کوپایی

۵. شیخ محمود مفید

۶. شیخ محمد حسین فاضل تونی

۷. سید محمد کاظم عصّار

۸. میرزا ابوالقاسم ناصر حکمت

۹. حاج آقا رحیم ارباب

۱۰. سید ابوالحسن مدیسه ای اصفهانی

۱۱. سید حسین طباطبائی بروجردی

۱۲. شیخ محمد جواد آدینه ای

۱۳. آقا ضیا ء الدین عراقی

۱۴. آقا نجفی قوچانی

۱۵. سید محمد مقدس اصفهانی

۱۶. شیخ علی فقیه فریدنی

۱۷. حاج شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی

۱۸. ملا محمّد همامی

۱۹. میرزا محمد باقر امامی

۲۰. ملا فرج الله درّی

۲۱. میرزا محمد حسین مدرس کهنگی

عظمت علمی حکیم قشقایی، از شاگردانی که در پرتو تربیت او کمال یافتند و خود هر یک مشعل دار علم و دانش و فقه و استوانه های معارف اسلام گشتند، پدیدار است.

« مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی، در متانت و وقار وانضباط اخلاقی و تقوا نمونه و تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بوده و فوق العاده مورد ارادت شاگردان وآشنایان بوده است ( مطهری، ۱۳۷۳، ص۶۱۰).

وی به تمام جهات و آداب شرعی متأدّب وبه فضایل اخلاقی آراسته بود. حاصل عمرش صرف تعلیم و تربیت طلاب گردید. شبانه روز چند درس فقه و اصول و فلسفه و کلام می گفت. ایام تعطیل به درس حدیث و تفسیر و اخلاق می پرداخت و مخصوصاً درس اخلاقش برای طلاب بسیار مفید بود.

از جهت متانت، اخلاق و رعایت آداب معاشرت، حلم، تواضع، سنگینی و وقار، مسالمت، مهربانی و خوش زبانی با عموم طبقات و ارباب مسالک بسیار عالی بود. هیچ کس در تمام عمر از وی حالت تندی و خشم ندید و یک سخن زشت و ناهنجار از زبانش نشنید. کسی را که از جاده دین و مذهب یا اخلاق خارج می دید، به زبانی نرم با کمال دلسوزی و خیر خواهی دلالت و هدایت می فرمود و اکثر دلالت های او مؤثر می افتاد. دردمندان اخلاقی و کسانی که به لغزش مذهبی و عقیده ای و فکری افتاده بودند، پیش خان بدون ملاحظه و بیم، درد و عقیدة باطنی خود را اظهار می-کردند و ایشان را حکیمانه معالجه و راهنمایی می فرمود. با ارباب مذاهب باطله بسیار مؤدّب و خیر خواهانه مباحثه و آنها را با دلیل و برهان به راه حق هدایت می کرد .

( همایی،۱۳۸۱، ص۲۶۸-۲۶۹).

به ورزش تیر اندازی و سوار کاری علاقه داشت ولیکن به شکار و هوی و هوسهای دیگر تیر نمی انداخت و برای سلامتی خود همه روزه مقداری پیاده راه می رفت و در اواخر عمر که بیرون رفتن از مدرسه برای وی مشکل بود اطراف مدرسه مدتی قدم می زد ( همان، ص۲۷۲-۲۷۳).

خان برای عموم طلاب از مدرسة صدر و مدارس دیگر، بهترین پدر مهربان و مربی کاردان بود ( همان، ص۲۷۳).

سالهای آخر عمرش به اصرار جمعی از خواص و علما و طلاب که می خواستند نماز جماعت بی غلّ و غش داشته باشند، با کراهت طبع، امامت جماعت مسجد قبلی مدرسة صدر را، خاصّه ماه رمضان قبول کرد ... موقع نماز دستمالی سفید دور سر می بست. نماز جماعتش گرمترین جماعتها بود و خواص متدین عالم وعامی، حتی کسانی که خود ریاست روحانی و امامت داشتند، از محلات دور و نزدیک برای درک جماعتش بر یکدیگر سبقت می جستند ( همان، ص۲۷۴).

مرحوم جهانگیر خان، مانند افراد معمولی ایل قشقایی لباس می پوشید و کلاه دو گوشه و گاهی کلاه پوستی بر سر می نهاد و تا آخر عمر لباس خود را تغییر نداد (جناب،۱۳۸۵، ص۱۸۹). عادت بر استعمال دخانیات نداشت (مهدوی، مخطوط ).

میرزا حسن خان جابری انصاری می نویسد: طلاب را به آرامی و اخلاق نیک تهذیب می-فرمود . اگر شارب مسکری یا فاعل منکری را شبانه گرفته به مدرسه آورده برای اجرای حدّ، آن مرحوم می فرمود، حبسش کنند تا به هوش آید؛ بعد خود نیمه شب، رفته او را رها و از مدرسه بیرونش کرده و به اندرز حکیمانه به راه راستش آورده ( جابری انصاری، ۱۳۷۸، ص۳۲۶)

آن چنان بزرگ منش [بود] و طبع بلند داشت که سلاطین و حكّام وقت، مانند ظلّ السلطان مسعود میرزا نیز جرأت اظهار مساعدت مالی به او نمی کردند و با آنکه از حیث معاش در عسرت بود، لیکن به سبب عفت و استغناء اغلب او را متموّل تصوّر می نمودند ( جناب، ۱۳۸۵، ص۱۹۰)

سید احمد دیوان بیگی شیرازی در مورد حکیم قشقایی می نویسد:

اما در جوانی گاهی چیزی می گفته اند و حال به کلی تارک اند. بعد از آن که مکرر خواستم که طالبم اسمی از شما در این اوراق برده شود، چند شعری که از زمان قدیم در خاطرشان مانده بود فرمودند و نوشته شد:

دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب

یاد رویت بود کــــارم تــــا برآمـد آفـــتاب

دل گرفت از مــدرسه، یــاران کجا کوی حبیب

جان فسرد از وسوســـه، ساقی بده جام شراب

********

شمیم ساحت چین باد صبحدم دارد

مگر گذار بر آن زلف خم به خم دارد

به روزگار همین شادیم بس است که دل

زعشق روی تو چون لاله داغ غم دارد

( دیوان بیگی، ۱۳۶۶، ج۱، ص۳۸۸)

وحید دستگردی، ادیب و شاعر معروف، مدیر مجله ارمغان، از شاگردان خان می-نویسد: در زمان مرحوم ندانستیم و نشنیدیم که ایشان شعر هم می گویند. پس از وفات آن بزرگوار، از حکیم و فیلسوف معروف، مرحوم آقا شیخ محمد حکیم خراسانی شنیدیم که وی شعر می گفته و غزلی از ایشان خواندند ( ارمغان، ۱۳۱۸،ش۴و۵، ص۲۴۱).

در عموم کتب تراجم از برای مرحوم جهانگیر خان کتابی در شرح نهج البلاغه نوشته اند، لکن در پاورقی مکارم الآثار در این مورد تردید کرده و منشأ اشتباه را سعی ایشان در چاپ شرح نهج البلاغه مرحوم نواب و ذکری که از مرحوم خان در اول صفحه کتاب آمده است دانسته ( معلم حبیب آبادی، ۱۳۵۲، ج۴، ص۱۲۳۲)

لکن میرزا حسن خان جابری انصاری از شاگردان آن مرحوم، در کتاب تاریخ اصفهان می-نویسد: « در مدرسه صدر خدمت آن بزرگ نهج البلاغه می خواندم. شرحی بر آن کتاب مستطاب می نوشت » ( جابری انصاری، ۱۳۷۸، ص۳۲۶)

به لحاظ سیاسی خاندان جهانگیر خان میانه چندان خوشی با سلاطین قاجار نداشتند. ریشه این کدورت سیاسی به ابتدای حکومت قاجار و دوره سلطنت آقا محمد خان می رسید. بنا به نوشته استاد همایی: پدرانش در طایفه دره شوری قشقایی سمت ریاست وکلانتری و ایلخانی گری داشتند و سلاطین زندیه، بخصوص لطفعلی خان زند را حمایت می-کردند. به همین جهت، آقا محمد خان قاجار پس از پایان کار سلسله زندیه، به سرکوبی و انتقام از خاندان قشقایی نیز پرداخت و منصب ریاست و متملّکات موروثی ایلی را از آنها گرفت و آنها را به دو سه فرسخی قمیشه در قریه دهاقان کوچ داد.

فتحعلی شاه هم به پیروی از روش آقا محمد خان، با این خانواده برخورد خوشی ننموده، اما بعد از وی سخت گیری نسبت به این طایفه کمتر شد و آنها توانستند عادت ییلاق و قشلاق را دوباره از سرگیرند (همایی، ۱۳۸۱، ج۲، ص۲۵۸-۲۶۰).

جناب می نویسد: « درانقلابات اخیر ایران که جماعتی از علما متابعت حاج شیخ فضل الله نوری و محافظت اصول قدیمیه بر ضد مشروطیت و مجلس دارالشوری، اقدامات و هیجانات داشتند، جهانگیر خان فقط در ذکر معایب مشروطیت اطاله سخن می نمود. » ( جناب، ۱۳۸۵، ص۱۹۰).

چنانکه به نقل شاگرد فرزانه اش، حاج آقا رحیم ارباب، وی مشروطیت را از اصالت مبرّا می دانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرنگ خوانده، می گفت: « اگر چه توده مردم به مشروطه دل بسته اند و جانها با خته اند، ولی این حوادث ریشه در استبداد دارد؛ شاید هم می خواهند دین مردم را بدزدند» (احتشامی،۱۳۷۰، ص۳۴).

سرانجام جهانگیر خان در پایان عمر دچار بیماری کبد شد و خود می دانست که بهبودی پیدا نمی کند و به میرزا مسیح خان طبیب نیز که به عیادت او آمده بود، گفت: «هر چه تو می دانی من هم می دانم، من خوب شدنی نیستم. » حتی آورده اند که دکتر شافتر، مسؤول بیمارستان انگلیسی ها در آن زمان هم برای او داروهایی تجویز کرده بود که خان از استعمال آنها خودداری کرد. وی سرانجام در شب ۱۳ ماه رمضان سال ۱۳۲۸ق در اصفهان در سن ۸۵ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به سوی محبوب شتافت.

فردای همان شب با تشییع با شکوه که همه علما و مردم این دیار در آن شرکت داشتند « و با آن که ماه صیام بود، تمام دکانین شهر بسته شد، عماری او را به سر دست با ازدحام غریبی به تخت فولاد بردند» ( جناب، ۱۳۸۵، ص۱۹۰)و اقامه نماز میت توسط آیت الله شیخ محمدتقی آقا نجفی انجام و در تکیه سید محمد ترک دفن گردید.( جاویدان خرد، ۱۳۵۴، ص۶۰).

شعرا ماده تاریخ های زیادی برای او گفته اند. میرزا حسن خان انصاری که خود از شاگردان آن مرحوم بود، چنین گفته:

« جهانگیر خان نزد خدای جهان شد» ( جابری انصاری، ۱۳۳۰، ص۱۰۴).

مهجور دهاقانی یکی از شاگردان دیگر او چنین گفته است:

جویا شدم ز فوت فقیه بزرگ دین

کان دّر پاک را چه زمان خاک شد صدف

مهجور خواست سال وفاتش ز پیر خود

«گفتا شد آفتاب جهانگیر منکسف»

منابـع :

۱. احتشامی، خسرو. (۱۳۷۰ش). از مضراب تا محراب، بهینه، چاپ اول.

۲. جابری انصاری، میرزا حسن خان. (۱۳۳۰ش). نوش دارو، تهذیب الاخلاق، قطع سنگی.

۳. . ( ۱۳۲۱ش). تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، اصفهان: عماد زاده.

۴. جاویدان خرد، سال اول، شماره دوم پاییز ۱۳۸۴.

۵. جناب، میر سید علی . (۱۳۸۵ش). رجال و مشاهیر اصفهان ، تدوین و تصحیح رضوان پورعصار، اصفهان : سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.

۶. دستگردی ، وحید. (۱۳۱۸ش). مجله ارمغان، سال بیستم، شماره چهارم و پنجم.

۷. دیوان بیگی، سید احمد. ( ۱۳۶۶ش). حدیقة الشعرا، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: نشر، چاپ اول.

۸. روضاتی، سید محمدعلی. (۱۳۳۲ش). زندگانی حضرت آیت الله چهار سوقی، اصفهان: تأیید.

۹. صدوقی سها، منوچهر. (۱۳۸۱ش). تاریخ حکماء و عرفاء متأخر، تهران:حکمت، چاپ اول.

۱۰. گلچین معانی، احمد.( ۱۳۵۲ش). گلزار معانی، تهران: ماه.

۱۱. قرقانی: مهدی. (۱۳۷۱ش). زندگانی حكیم جهانگیرخان قشقایی، اصفهان: گل ها، چاپ اول.

۱۲. مختاری، رضا.( ۱۳۶۶ش). سیمای فرزانگان، دفتر اسلامی.

۱۳. مطهری، مرتضی. ( ۱۳۷۳ش). خدمات متقابل اسلام و ایران، قم: صدرا، چاپ بیستم.

علی دهباشی

  كاربران برخط
كاربران فعال بازديد كنندگان فعال :
Visitors بازديد ها: 6
Members اعضاء: 0
مجموع كاربران مجموع: 6

بازديد ها بازديد ها :  
Visitors بازديد هاي كل: 2558425
Visitors بازديد هاي امروز: 140
Visitors بازديد هاي ديروز: 35

فعال در اين زمان كاربران فعال:
Copyright (c) 1403/08/10 پرتال مدیریت جهاد کشاورزی شهرستان دهاقان
پرتال سازمان جهاد کشاورزی استان اصفهان
Ariana Informatics Group - گروه داده ورزي آريانا